۲۴ مهر ۱۳۸۷

19 آذر 1386:
مقدمه :
بحث ما مربوط به مشکل روشنفکری و به تبع آن مشکل دانشگاه است. زیرا دانشگاه خواستگاه روشنفکری و اندیشه‌های نو است. از 16 آذر 32 تا امروز یک روشنفکری آرمانخواهانه داشتیم که در پی ایجاد پارلمان، ایجاد آزادی، حقوق برابر و مواردی اینچنینی بود. بعد از انقلاب در دهه‌های 70 و 80 با روشنفکران انتزاعی مثل سروش و طباطبایی مواجه شدیم. این دست از روشنفکران درباره‌ي مسائلی چون تطابق اسلام و دموکراسی، تطابق اسلام، آزادی و … بحث می‌کنند. رویکرد این تفکر یک رویکرد آکادمیک است و بحث‌های آنان بیشتر نظری و فلسفی، عقلی است. هر دو دوره‌ي روشنفکری در ایران به خواسته‌های خود نرسید. هم روشنفکری که طرفدار عدالت سوسیالیستی و حکومت پارلمانی بود و هم روشنفکر انتزاعی، ما به ازای عینی برای آرمان خود نداشت و هم روشنفکر انتزاعی کنونی. «ما چگونه می‌توانیم به حکومت پارلمانی برسیم» این سوال 100 سال اخیر ایران هنوز پابرجا است. ما عدالت‌خانه و انتخابات آزاد و خرج صحیح عایدات نفت را برای ملت ایران می‌خواستیم. امروز هنوز این دو صورت مساله بعد از 101 سال داشتن پارلمان وجود دارد. چه لیبرالها، چه ملی‌ها، چه سوسیالیسم‌ها و چه مذهبی‌ها در قبل از انقلاب بیشتر آرمانی حرف می‌زدند. در بعد از انقلاب تفکر روشنفکری به شکل انتزاعی درآمد و یک نگاه ناب‌خواهی ایجاد کرد بدون اینکه تحققی بودن این نگاه را مورد توجه قرار بدهد.ما به روشنفکری احتیاج داریم که بحث‌های آرمانی را در کنار مباحث انتزاعی داشته باشد. ما چون نظریه‌ي تحققی نداریم چهر‌ه‌های زیادی داریم. آسمان ما روشن است اما زمینمان تاریک است. مشهور و خوشنام هستیم اما کامیاب نیستیم. در حالی که جامعه از ما کامیابی می‌خواهد. معمولاً روشنفکران ما تحققی حرف نمی‌زنند.آرمانها و حقایق باید در جامعه بستر داشته باشد. دموکراسی موقعی محقق می‌شود که دولت قانون‌مند، طبقه‌ي متوسط و جامعه‌ی مدنی وجود داشته باشد. دولت قانون‌مند به دولتی که صرفاً انتخابات برگزار کند و در سازمان ملل ثبت شود دولت قانون‌مند نمی‌باشد. ما در جهان تنها 20 یا 30 کشور قانون‌مند داریم.ایران ما هیچ‌کدام از این 3 شرط لازم را نداریم. الزامات عینی و مادی دموکراسی این سه مورد است. هرچند دموکراسی بهترین راه حکومت نمی‌باشد و احتمال خطا وجود دارد. طبقه‌ي متوسط حامل دموکراسی است. این طبقه شامل پزشکان، متخصصان، مهندسان، روشنفکران و بخشی از دانشجویان هستند که یک طبقه‌ي قدرتمند ایجاد می‌کنند و بر دولت نظارت می‌کنند ولی در ایران جامعه‌ي مدنی و طبقه‌ي متوسط نداریم. در ایران دولت نفتی داریم که هم قضاوت و هم اجرا می‌کند.اما هسته‌ی اصلی بحث ما این است که در 16 آذر 32 دانشجویان چه چیزی را می‌خواستند؟ آنها به حکومت نظامی کودتای بعد از 28 مرداد اعتراض داشتند.
دولت مصدق با همه‌‌ي اشتباهاتش اما گفتمان آزادی را به وجود آورد. تفاوت او با تمام نخست وزیران پهلوی در همین نکته بود که سایرین با گفتمان معامله با روس و امریکا و… کشور را اداره‌ مي‌کردند اما مصدق گفتمان آزادی را آورد و شعار انقلاب مشروطه را زنده کرد. در داخل ملت ایران که شامل جریانهای کرد، لر، بلوچ، ترک، مسلمان، سکولار بود توانست گفتمان آزادی را به وجود بیاورد و به عبارتی حق شهروندی را آورد. دانشجویان در 16 آذر به نقض گفتمان اعتراض کردند و گفتمان اعتراضی به رفتار ایران با امریکا در مقابل حکومت پهلوی شکل گرفت. امریکا در کودتا علیه مصدق هیچ حقی نداشت. چون مصدق کمونیست نبود و آلبرایت (وزیر خارجه‌ي امریکا) بعدها عذر خواهی کرد. دانشجو با شعار آزادی‌خواهی و عدالت طلبی، گفتمان آزادی را سامان داد و گفتمان اعتراضی در سال 57 به 13 آبان 58 منتهی شد. دانشجویانی که سفارت را گرفتند هم به تحقیر 1332 اعتراض کردند. زیرا پاسخ تحقیر پرخاش است.حالا اینکه چه جریانی در آن سفارت حاکم شد و خط سیاسی خود را طی کرد ماجرایی دیگر بود. اما قرار اولیه بر این بود که سفارت 48 ساعت تسخیر شود و به رفتار امریکا اعتراض گردد. لذا ما از گفتمان اعتراض وارد گفتمان پرخاش شدیم. این دو گفتمان اعتراض و پرخاش الزاماً به دموکراسی منتهی نمی‌شود.در ایران ما یک دموکراسی نسبی داشتیم ولی از دست دادیم. به همین علت اعتراض کردیم و سرکوب شدیم و آن سه آذر اهورایی کشته شدند. در مقابل اعتراض تحقیر شدیم و لذا پرخاش کردیم. دور اعتراض، تحقیر یک دور میانه است که هرگز به دموکراسی نمی‌رسد. برای ایجاد دموکراسی باید دور جدیدی را آغاز کنیم زیرا هدف ما صرفاً اعتراض کردن نیست بلکه دموکراسی است.اما سوال این است که آیا دانشگاه می‌تواند گفتمان جدیدی مبنی بر رابطه غرب و روابط جدید داخل کشور ایجاد کند که از گفتمان تحقیر، اعتراض و پرخاش عبور کند؟ زیرا پاسخ تحقیر پرخاش است. اگر امروز در جهان اسلام بنیادگرایی وجود دارد به خاطر تحقیر حکومت‌های شبه مدرن نالایق به وجود آمده است. بنیادگرایی البته پاسخ شایسته‌ای به تحقیر نیست اما وقتی روابط خشن می‌شوند، برآیند، برآیندی دموکراتیک نیست و نزاع وجود دارد، جنگ وجود دارد. در جنگ هم مسلماً انصاف، عدالت و دموکراسی به وجود نمی‌آید بلکه در صلح است که دموکراسی محقق می‌شود. دانشجویان در اعتراض به از بین رفتن دموکراسی تحقیر شدند. اعتراض ما به رفتار امریکا ما را به یک حالت نه جنگ و نه صلحی کشاند که این حالت مانع از ایجاد دموکراسی گردید. برای دموکراسی باید در داخل تنش وجود نداشته باشد و در سطح جهانی جنگی نداشته باشیم. ما در دوره‌ي قدیم اگر اعتراض کردیم به دو علت اعتراضات ما اثباتی نبود و واکنشی بوده است. ما به رفتار امریکا اعتراض کردیم به کودتا اعتراض کردیم در 58 هم سفارت امریکا را تسخیر کردیم. نگاه ما اثباتی نبوده است و در ضمن پارادایمی که تعریف کردیم مبتنی بر صلح و ثبات نبوده است. در حکومت پهلوی یک وادادگی به غرب بود. حالا یک حالت ستیز با غرب است در حالیکه حالت ایده‌آل نه وادادگی است و نه ستیز با غرب. در دوره‌های مختلف به علت رفتار نادرست حکومت، سیکل ستیز و وادادگی داشتیم که فرزندان شومی به وجود آمد. در منطقه افکار عمومی بر عله امریکا است. در حالیکه در ایران افکار عمومی چنین نیست. من معتقدم که افکار باید کنشی باشد. واکنشهای عکس‌العملی بر اساس ستیز به دموکراسی منتهی نمی‌شود. سیکل باطلی تکرار می‌شود و از این منظر به جلوه‌های جدیدی در برابر جنبش دانشجویی می‌رسیم. قرار نیست در دانشگاه کسی ژنرال سیاسی، صنفی و … شود. اگر در دانشگاه ژنرال شوید در بیرون دانشگاه گروهبان هم نیستید. سیکل حالت فوق‌العاده مبنی بر داشتن دشمن خارجی دائمی باعث می‌شود که دانشجو وارد جامعه نشود. دموکراسی هم بدون جامعه تولید نمی‌شود. دانشجویانی که در سالهای 76 تا 84 وارد دانشگاه شدند اگر وارد جامعه مدنی می‌شدند، جامعه‌ي مدنی قدرتمند داشتیم در حالیکه اکثریت این طبقه دچار مشکلات مالی و اقتصادی شده‌اند. اعتراض دانشجویان وجهه‌ی سلبی داشت نه اثباتی. بعد از انقلاب دانشجویان اعتراض می‌کنند به انحصارات موجود در راه ازادی و دموکراسی. اکنون هم دانشجویان و روشنفکران به بهانه‌ي عامل خارجی بودن تحت فشار نادرست قرار می‌گیرند. ما برای دموکراسی می‌کنیم وگرنه مبارزه فی‌النفسه ارزشی ندارد. برای این منظور الزاماً باید دموکراسی را به وجود آوریم به خلق گفتمان صلح بپردازیم. صلح یعنی در زمان آرامش و آسایش زیست کنیم در حالیکه 101 سال در این حالت نبوده‌ایم بلکه حالت جنگ و صلح داشته‌ایم که به دموکراسی منتهی نمی‌شود. گفتمان کنش و ستیز باید به گفتمان تعامل برسد. این گفتمان خیلی زود به سازشکاری متهم می‌شود. حضور گفتمان سکولار در کنار گفتمان مذهبی یعنی تعامل و پذیرش. یعنی اینکه عقیده‌ی تو فرع بر حقوق انسانی است. حقوق انسانی بر عقیده‌ي هر انسانی اصل است.جریان روشنفکری که دانشگاه بستر آن است و روشنفکر را با سوال کردن به تکاپو وا می‌دارد. دانشگاه باید هم گفتمان اثباتی و هم سلبی داشته باشد، نه فقط مجمعی اعتراض آمیز باشد. تجمع برای چه چیزی؟ در کشورهای خاورمیانه راست قوی است. راست می‌تواند هم فضای جامعه را امنیتی کند و مردم را از ازادی بیزار کند. روشنفکر می‌گوید نانم را گاز بزن ولی قلبم را نه. راست با دادن نان به مردم روشنفکر را سرکوب می‌کند. گفتمانی که بین نان مردم و آزادی روشنفکر ارتباط برقرار می‌کند، چیست؟ این گفتمان در دوران اصلاحات تحت لیبرالیسم افراطی به وجود نیامد. زیرا جناح مقابل با شعار نان موفق شد به قدرت برسد.

هیچ نظری موجود نیست: